English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
reproduction cost U هزینه تجدید تولید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
capacity cost U هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
increasing cost industry U حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
declassified cost U هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
reproducible U قابل تولید مجدد تجدید پذیر
manufacturing cost U هزینه تولید
cost of production U هزینه تولید
production cost U هزینه تولید
factor cost line U خط هزینه عوامل تولید
factor cost U هزینه عامل تولید
cost unit U هزینه واحد تولید
elements of expense U عوامل تولید هزینه
efficiency point U حد مطلوبیت کالای تولید شده با حداقل هزینه
rallied U تجمع برای تجدید قوایا تجدید سازمان
rallies U تجمع برای تجدید قوایا تجدید سازمان
rally U تجمع برای تجدید قوایا تجدید سازمان
resupply U تجدید اماد تجدید تدارکات
c & f U قیمت کالا وهزینه حمل ان بدون بیمه دریایی و تولید کننده پس ازتسلیم کالا به شرکت کشتیرانی و پرداخت هزینه حمل از خودسلب مسئولیت میکند و حق بیمه تا مقصد به عهده خریدار است
cost center U قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
embryophyte U گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
pilot line operation U کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
components U 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
component U 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
producer's goods U هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
second U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconds U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconded U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
lighterage U هزینه دوبه هزینه بارگیری و تخلیه کشتی توسط دوبه
euler theorem U در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
production overheads U هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
planar U روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
cost fraction U نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
derived demand U تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
oem U شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
cost contract U قرارداد مربوط به پرداخت هزینه ها قرارداد هزینه
economic of scale U کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
matrixes U چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrix U چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
marginal cost pricing U قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
acceleration principle U یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
spermary U غده تولید کننده منی محل تولید منی
family U محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
families U محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
mixed capitalism U نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
full U مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
fullest U مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
gnp gap U شکاف تولید ناخالص ملی اختلاف بین تولید ناخالص ملی واقعی وتولیدناخالص ملی بالقوه
half U جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
renew U تجدید
refreshed U تجدید
repetitions U تجدید
refresh U تجدید
reviews U تجدید
reviewing U تجدید
reviewed U تجدید
repetition U تجدید
review U تجدید
turnover U تجدید
recrudescence U تجدید
renews U تجدید
renewing U تجدید
refreshes U تجدید
renewal U تجدید
revivals U تجدید
neogenesis U تجدید
revival U تجدید
anabiosis U تجدید
instauration U تجدید
renewals U تجدید
instaurator U تجدید کننده
republication U تجدید چاپ
renovation U تجدید نظر
repeat U تکرار تجدید
revisal U تجدید نظر
repeats U تکرار تجدید
renewed U تجدید شده
it is not subject to review U تجدید نظر
reunions U تجدید جلسه
renewal of the convention U تجدید پیمان
renewal of the convention U تجدید اتفاق
renewal offf lease U تجدید اجاره
renewer U تجدید کننده
reunion U تجدید جلسه
renews U تجدید کردن
reconditioning U تجدید امادگی
renewable U تجدید شدنی
revise U تجدید نظر
reinforcement U تجدید قوا
revisionary U تجدید نظری
rebirth U تجدید حیات
revolving U قابل تجدید
restoration U تجدید بازگرداندن
resurgence U تجدید حیات
reproduction U تجدید چاپ
reproductions U تجدید چاپ
revitalization U تجدید حیات
revisions U تجدید چاپ
remarriage U تجدید فراش
remarriages U تجدید فراش
remarrying U تجدید فراش
revivor U تجدید مرافعه
furbishing U تجدید نظرکردن در
furbishing U تجدید کردن
furbishes U تجدید نظرکردن در
furbishes U تجدید کردن
furbished U تجدید نظرکردن در
furbished U تجدید کردن
furbish U تجدید نظرکردن در
furbish U تجدید کردن
revisions U تجدید نظر
revises U تجدید نظر
reconstruction U تجدید بنا
resumption U تجدید شروع
renewing U تجدید کردن
updating U تجدید برنامه
renew U تجدید کردن
rebuilds U تجدید ساخت
recollections U تجدید خاطره
nonrecurring U تجدید نشدنی
rearmament U تجدید تسلیحات
reforms U تجدید نظر
reform U تجدید نظر
reconstructions U تجدید بنا
recollection U تجدید خاطره
rebuild U تجدید ساخت
rapporchment U تجدید روابط
re edify U تجدید کردن
reelection U تجدید انتخاب
refection U تجدید قوا
rejuvenescence U تجدید جوانی
reimpression U تجدید چاپ
reinvigorate U تجدید نیروکردن
remilitarization U تجدید تسلیحات
renascence U تجدید حیات
revisionist U تجدید نظرخواه
renewability U قابلیت تجدید
redintegrate U تجدید شونده
reconstituting U تجدید ساخت
reconstitutes U تجدید ساخت
reedify U تجدید کردن
re establish U تجدید کردن
re hearing U تجدید محاکمه
re hearing U تجدید نظر
recalculation U تجدید محاسبه
recension U تجدید چاپ
reorganization U تجدید سازمان
reconstitute U تجدید ساخت
reconstituted U تجدید ساخت
revising U تجدید نظر
revision U تجدید چاپ
reviewing U تجدید نظر
reviews U تجدید نظرکردن
reincarnation U تجدید تجسم
re election U تجدید انتخاب
reviews U تجدید نظر
reviewed U تجدید نظر
reviewing U تجدید نظرکردن
reviewed U تجدید نظرکردن
update U تجدید نظرشده
review U تجدید نظرکردن
rebuilt U تجدید بنا
re-election U تجدید انتخاب
review U تجدید نظر
updates U تجدید نظرشده
updated U تجدید نظرشده
revision U تجدید نظر
reincarnations U تجدید تجسم
reshape U تجدید وضع کردن
reviser U تجدید نظر کننده
retry U تجدید نظر کردن
resupply U تجدید اماد کردن
renovation U تجدید قطعات کردن
revisable U قابل تجدید نظر
revalidate U تجدید اعتبار کردن
rest U تجدید قوا کردن
refuels U تجدید سوخت کردن
critique U تجدید نظر کردن در
instauration U احیاء تجدید بنا
reformists U تجدید نظر طلب
revised U تجدید نظر شده
refuelling U تجدید سوخت کردن
judicial review U تجدید نظر قضائی
pickup U تجدید فعالیت چیدن
second wind <idiom> U تجدید قوا کردن
reforms U اصلاحات تجدید سازمان
reform U اصلاحات تجدید سازمان
restorative U تجدید یا مسترد کننده
restoratives U تجدید یا مسترد کننده
reformist U تجدید نظر طلب
revolving credit U اعتبار قابل تجدید
rests U تجدید قوا کردن
critiques U تجدید نظر کردن در
revisionist U تجدید نظر طلب
refuelled U تجدید سوخت کردن
rebuild U تجدید بنا نمودن
reconstruct U تجدید بنا کردن
reenlistment U تجدید نام نویسی
rearms U تجدید تسلیحات کردن
reelect U تجدید انتخاب کردن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com